. نکته ای که این شهید را از سایر همسایگانش در بهشت زهرا متمایز می نماید جمله ای است که بر سنگ مزار او حک شده است: “اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است) – میگفت که در کنار او و زیر دستش فنون رزم و عبور از میدان مین را فراگرفت. سید محمد از روزهای غربت جنگ برای ما می گفت.در آموزش ها آنقدر وسواس داشت و تاکید می کرد که تجربیات و آموختههایش از مین و عبور از میدان مین با شهادت بهترین یارانش به دست آمده. حاج سیدمحمد از فتح سوسنگرد و بستان و جبهه طراح در روزهای غربت رزمندگان اسلام می گفت. او از بازی دراز و حاج علی موحد می گفت. او در کنار شهید محسن وزوایی جنگیده بود. از شب های غریبی که تک و تنها میان میدان مین سرگردان بود و به لطف مادرش حضرت زهرا نجات یافته می گفت. او یک فرمانده کاردان و دلیر بود. سیدمحمد وقت انتقال تجربیات به سایرین از کنار اتفاقات ریزکاری های جنگ به راحتی نمی گذشت. او میگفت: روزهای اول جنگ که ما تخریب نمی دانستیم، وقتی به یک مین جدید مقابل دشمن برمی خوردیم با هزار سلام و صلوات اون رو به عقب می آوردیم و با همه خطراتش، روزها و ساعت ها وقت مصرف می کردیم که چگونگی خنثی سازی و مقابله با آن را فرا بگیریم.شهید سید محمد در فتح المبین و بیت المقدس و رمضان راه گشای رزمندگان بود. خود به تنهایی یک گردان بود .علمدار متواضع تخریب، مجسمه توکل و توسل بود. او در عملیات های مختلف قبل از تاسیس تیپ سیدالشهدا در کنار شهیدان موحد و رستگار(فرماندهان شهید لشگرده سیدالشهدا (ع)) جنگیده بود و به آنها عشق می ورزید. سال ۶۱ بعد از تاسیس تیپ سید الشهداء علیه السلام با اصرار شهید حاج علی موحد در کنار دلاور مرد دیگر تخریب شهید «حاج عبداله نوریان» (فرمانده گردان مهندسی رزمی وتخریب لشگر۱۰ سیدالشهدا(ع) که درفاو به شهادت رسید) معاونت گردان تخریب لشکر ده سید الشهداء(ع) را عهده دارشد. شهید نوریان احترام فوق العاده ای برای سید محمد قایل بود. او می گفت سید محمد در کارتخریب جزء السابقون است.سیدمحمد متولد و بزرگ شده محله اتابک تهران و شیر بچه جنوب شهر در میان بچه محلههایش هم یکدانه بود. دوستان و بچههای محلیشان که به جبهه میآمدند و در گردان تخریب مشغول بودند، از روحیه و مرام و مسلک سید میگفتند.نیروهای شهیدسید محمد در عملیات مسلمبن عقیل، زینالعابدین، والفجرمقدماتی و والفجر یک خوش درخشیدند. از بهترین و شیرینترین لحظات سید وقتی بود که از شهدا میگفت.آنقدر با احساس و دقیق سخن میگفت که انگار در این خاطره با او شریک هستی. شهید سیدمحمد برای ما از شهید «علی کفایی» میگفت. از دلاور مرد تخریبچی گمنامی که در عملیات والفجر یک وقتی به انتهای معبر رسید و با انبوهی ازسیمخاردار روبهرو شد و برای انفجار آن از اژدر بنگال استفاده کرد. دید چاشنی انفجاری در اختیار ندارد و باید سریع موانع جلوی رزمندگان اسلام برداشته شود، بلادرنگ چاشنی نارنجک خود را باز کرد و داخل مواد جاسازی کرد درحالی که میدانست بعد از رهاکردن ضامن حتی فرصت فاصله گرفتن چند متری با محل انفجار راهم ندارد!!!! مواد را منفجر کرد و خودش هم با مواد منفجر شد.شهید سیدمحمد حماسه ساز عملیات والفجر ۲ بود. عملیاتی که در کنار سردار شهید حاج علی موحد دانش جنگید. او خود نگفت ، اما برای ما گفتند که چگونه با لباس مبدل در ستون نیروهای بعثی نفوذ کرد و در فرصتی ستون نیروی بعثی را به رگبار بست و دهها تن از آنان را به درک واصل کرد و از آن مهلکه جان سالم به در برد و بعد از این حماسه بود که به او لقب «سردار» دادند. شیرینی این عملیات با غم از دست دادن شهید حاج علی موحد کام سید را تلخ کرد.شهید سیدمحمد، رزم خیبر را تجربه کرد. در کنار شهید حاج عبدالله نوریان دلاورانی را تربیت کرد که سیم خاردارها را جویدند. سید در عملیات خیبر در جزیره مجنون، خود عهدهدار شکافتن قسمتی از دژ جزیره مجنون جنوبی شد. این را از زبان خودش شنیدیم که در آموزش برای بچهها میگفت:در عملیات خیبر بنا بود دژی را بشکافیم. اطراف دژ باتلاقی بود، مواد منفجره را کار گذاشتیم. دشمن بهشدت دژ را میکوبید و هر لحظه امکان داشت گلولهای روی مواد اصابت کند و انفجار مهیبی رخ دهد. باید سریع دژ منفجر میشد تا آب از پشت دژ رها شده و تانکهای دشمن در آب و گل اسیر شوند تا جلوی پاتک تانکها گرفته شود. چاشنی را داخل مواد منفجره گذاشتم و فیتیله آن را آتش زدم، هنگام دور شدن از محل انفجار پایم در باتلاق فرو رفت، هر چه کردم پایم آزاد نشد. تا ثانیههایی دیگر انفجار رخ میداد و ده ها تن خاک و دود به آسمان میرفت. در این لحظه بود که با همه خطرات آن برگشتم سمت محل انفجار! و شاید ثانیهای قبل از انفجار، چاشنی را از مواد جدا و در یک فرصت دیگر دژ را منهدم کردم.این حکایت را که سید می گفت ما از رعشه می لرزیدیم از این همه تهور و شجاعت متعجب بودیم.از سید گفتن و شنیدن فرصتی وسیع لازم است. چون شهید سیدمحمد گره گشای عملیات های بدر ،عاشورای ۳، و الفجر ۸ ، سیدالشهداء(ع)، کربلای ۱، ۲، ۵ و ۸ و نصر ۱ بود. سید بارها در عملیات مختلف تا مرز شهادت رفت و چندین بار بهسختی مجروح شد؛ اما مقدر بود سید بماند. درعملیات سیدالشهدا علیهالسلام در اردیبهشت ماه سال ۶۵ برادر کوچکش سید مجتبی را به میدان رزم فرستاد تا با شهادتش در امتحان صبر نیز مقبول حق تعالی باشد. همه رزمندگان و فرماندهان لشکر به این نکته رسیده بودند که شهادت برای سید محمد انتخابی است. سید هر وقت بخواهد شهید میشود، تا اینکه درنیمه تیرماه سال ۱۳۶۶ این دلاور و علمدار تخریب در سمت جانشین فرماندهی تیپ سوم کربلا و گردان تخریب سید الشهدا در عملیات نصر ۴ در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت درحالی که گردانها را بعد از یورش سنگین به دشمن از منطقه درگیری خارج میکرد آماج حملات خمپارههای دشمن قرار گرفت، و ترکش خمپارهای قلب نارنین این سلاله حضرت زهرا سلامالله علیها را در حالی که زیر لباس رزم، لباس سبز سیادتش را بر تن داشت، شکافت و در حال سجده در آغوش ملائکه آرمید.او همیشه به ما گوشزد می کرد که از اماممان جلو نیفتیم و عقب نمانیم بلکه پشت سر و در کنار او حرکت کنیم تا اگر نیاز شد باری را از دوشش برداریم، اوامرش را اطاعت کنیم و خود نیز چنین بود و چنین کرد.
*راوی:جعفرطهماسبی
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : طنز در اسارت,